لج بازی های بی فایده...

شاید اگر میدانستی روزگار چگونه به کامم می شود وقتی دستهایم را در ژرفای دستهایت غرق میکنی...به دستهای درهم گره خورده امان قفلی می بستی...و کلیدش را در مثلث برمودای دریای آرام می انداختی...

شاید اگرمیدانستی وقتی به من نگاه میکنی...چگونه آرامش به حضورم یورش میبرد...نگاه مهربانت را تا ابد به نگاه تشنه ام میدوختی...

یا مثلا...شاید اگر میدانستی وقتی پا به پای من میشوی...و با من در خیابان های خلوت صبحگاه و شامگاه قدم میزنی...چگونه همه ی زیبایی جهان در قدم هایمان خلاصه میشود...حتی با من در تمام پله های آسمان هفتم هم همقدم میشدی...

اولین دیدار هایمان...ناگفته از من چیزی طلب میکردی...که بهانه ی همراه شدنت با من باشد...و من فقط از تو جرئت میخواستم...جرئت دل به دریا زدن...و همراه شدن با رویای من...و تو جرئت کردی و تمام سدهای عظیم این دلبستگی را نادیده گرفتی...

شاید دنیای حسود نمیداند...هربار که مارا از هم دور میکند...گویی هزاران بار مارا به یکدیگر نزدیک تر و نیازمندتر میکند...بگذار به لج بازی های بی فایده اش ادامه دهد...

من که تو را بسیار وسیع تر از کوچکی های دنیا میخواهم...

 

 



نظرات شما عزیزان:

ریحانه
ساعت20:24---23 مهر 1392
نگین نگین این یکی جدی روانیم میکنه...

از بس قشنگه
پاسخ: وای! من واقعا ذوق مرگ شدم تو انقد از نوشته هام تعریف کردی! :))))


ریحانه
ساعت20:24---23 مهر 1392
نگین نگین این یکی جدی روانیم میکنه...
از بس قشنگه


atena
ساعت12:48---29 مرداد 1392
بسيار زيبا

آواز
ساعت21:43---22 مرداد 1392
قبول کن که صد درصدبی فایده نیست !

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،

تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392 | 19:50 | نویسنده : negin |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.